کیارشکیارش، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره
عشقمونعشقمون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

کیارش و کیان شاهزاده های کوچولو مامان وبابا

دوباره سفر به مکتو...

عزیزم چند هفته بعد دوباره با مامانی و حاجی بابا رفتیم مکتو آخه بابا جون میخواست بره تبریز ماهم خواستیم از این فرصت استفاده کنیم و آب و هوایی عوض کنیم باهاش رفتیم، قربونت برم عسل مامان نتونستم ازت عکس بندازم چون که این بار خیلی اذیت شدی بخاطر دل دردات همش گریه کردی فدات شم پسر نازم انشاا... همیشه سلامت باشی و هیچ دردی نداشته باشی نفس کوچولو مامان.
25 آبان 1394

سفر به مکتو و...

عزیزدلم دیگه داری مارکوپلو میشی! چهل روزت که تموم شد با مامان ژیلا اینا رفتیم روستای مکتو ویلایی که بابا جون ساخته.باباجون خیلی دوست داشت شما رو هم هرچه زودتر ببره مکتو، قبل از تولدت برنامه ریزی هاشو کرده بود که وقتی رفتیم اونجا یه گوسفند دیگه برات قربونی کنه، حدود یه هفته اونجا موندیم خیلی خوش گذشت حسابی استراحت کردیم و از آب وهوا پاکش استفاده کردیم بازم پسرگلم با مامانش همکاری کرد الهی فدات بشم . اینم شما و خاله نسترن عسل ابجی، قربون پسرم برم که آفتاب چشمای نازشو اذیت میکنه چشماشو بسته    یه روزم از مکتو رفتیم سراب که زادگاه بابا جونییه و بعد از اونم رفتیم سرعين. پارک سراب    ...
20 آبان 1394

مسافر کوچولو

قندعسلم حدودا چهل روزه بودی که با خاله نسرین اینا رفتیم شمال خیلی خوش گذشت با اینکه اول من راضی نبودم ولی با پافشاری زیاد باباجون قبول کردم چون پسرکم خیلی کوچولو بود دلم نمی اومد خدای نکرده اذیت بشه ، ناگفته نمونه شما هم اونجا خیلی پسر خوبی بودی و کلی هم با مامان همکاری کردی الهی فدات بشم عشق مامآن اینم چندتا از عکسهای سفر که کنار ساحل دریای مازندران تو پلاژ حسینی ازت انداختم که شما توی اکثرشون در حال استراحت بودی اینم یه عکس از کولوچه خاله سبحان جونی، داره میره شن بازی و آب بازی جیگر خاله ...
18 آبان 1394

جشن تولد باباجون کیارش جونم

عزیزکم اولین جشن تولدی که شما حظور داشتی تولد باباجون بود( 31/4/94) بابا جون وقتی فهمید شما هم مثل خودش متولد تیرماه میشی خیلی خوشحال شد، میگفت با پسرم دوتایی تولدمونو جشن میگیریم. قربونت برم انشاا... همیشه شاد باشی و لبخند روی لبات باشه عزیزم نفس کوچولو مامان ...
10 آبان 1394

عکسهای یک تا ده روزگی قند عسل مامان

 ساعتی بعد از تولد  یکروزگی دوروزگی سه روزگی چهارروزگی، فدات بشم عزیزم اینجا یکم زردی داشتی پوستت زرد شده بود. شش روزگی هفت روزگی هشت روزگی ده روزگی، قربون پسرم برم داره تو خواب میخنده  پسر گلم ببخشید مامان تو اون روزا نتونست عکسهای خوبی ازت بندازه. ...
9 آبان 1394

میوه باغ زندگیمون

                                    میوه باغ زندگیمون کیارش درساعت:         18:35 روز:              11 پنجشنبه ماه:               تیر سال:             1394خورشیدی دربیمارستان:     مهدیه            قدم به دنیا نهاد. وزن:             3.225kg قد:               52cm دورسر:         35cm دورسینه: &n...
7 آبان 1394

مادرانه

میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنج های زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست میلاد تو معراج دستهای من است وقتی عاشقانه تولدت را شکر میگویم عزیزدلم بالاخره نه ماه انتظار با همه شیرینی و سختیاش تموم شد،روزهای آخر من و باباجون برای دیدنت لحظه شماری میکردیم تا پسرگلمونو ببینیم،ازبین چندتا اسمی که در نظرمون بود کیارش رو انتخاب کردیم که اسم یکی از شاهزاده های ایرانی به معنی جوانمرد بود،بابا جون هر روز باهات صحبت میکرد و اسمتو صدا میزد با لگد زدن جواب میدادی، ماشاا... انقدر پرجنب و جوش بودی که شبا منو از خواب بیدار میکردی فسقلی.یه روز گرمه تابستون(11/4/94) حس کردم وقت اومدن پسرمه وقتی به بابا جون...
6 آبان 1394
1