دوباره سفر به مکتو...
عزیزم چند هفته بعد دوباره با مامانی و حاجی بابا رفتیم مکتو آخه بابا جون میخواست بره تبریز ماهم خواستیم از این فرصت استفاده کنیم و آب و هوایی عوض کنیم باهاش رفتیم، قربونت برم عسل مامان نتونستم ازت عکس بندازم چون که این بار خیلی اذیت شدی بخاطر دل دردات همش گریه کردی فدات شم پسر نازم انشاا... همیشه سلامت باشی و هیچ دردی نداشته باشی نفس کوچولو مامان.
نویسنده :
مامان مهناز
3:12